سفارش تبلیغ
صبا ویژن























بسم ا...
پیشنوشت : اگه نمیخوای تا آخر بخونی اصلا شروع نکن.
پیشنوشت 2: اگه عاشق نیستی ، بازم نخون ( اونی که باید میگرفت ،گرفت )

این روزا اگه یه سری به چت روم ها بزنی و از یه سری اعضاشون بپرسی که چرا میاین؟
حتما یکی از بیشترین جوابا اینه :  دوست یابی !!!
خب چه نوع دوستی بماند.
راستشو بخوای اصلا تو روزگاری قرار گرفتیم که حالا نمیدونم چه خاصیتی داره
همه احساس تنهایی میکنن – با اینکه شاید تو خونه چند تا خواهر و برادر داشته باشه
ولی بازم احساس میکنه کسی نیست بتونه باهاش دو دقه گپ بزنه و صفا کنه باهاش.
خب بعضی از این افراد که احساس تنهایی میکنن به چت روم و
دنیای گفتگوی اینترنتی روی آوردن ...
هر روز دنبال یه دوست – گاهی اوقات میبینی 365 روز سال رو هر روزش دنبال یه رفیق جدیده ...
اد لیست یاهو ش داره منفجر میشه از انواع اقسام آدما
ولی بازم دوست داره دوست جدید پیدا کنه .
شاید دوست آرمانی شو پیدا نکرده ...
شاید دنبال یکی میگرده که زیبایی هاش از بقیه بیشتر باشه...
بتونه از همه نظر باهاش صفا کنه ...
بتونه درد دلشو راحت بهش بزنه و از او کمک بگیره در بعضی مواقع ...
بتونه از زیبایی ها باهاش حرف بزنه و از آینده زیبایی که شاید در انتظارشه ...
این روزا حس غریبی به خیلی ها دست داده ...
این روزا خیلی ها این حس غریب رو درست نمیشناسن و دنبالش نمیرن
تا بشناسنش و سعی میکنن از یه راهی که خودشونم نمیدونن اون حس رو ارضا کنن ...
این روزا عده ی کمی هستن که به حس غریب وجودشون پی میبرن و دنبالش میرن ...
این روزا بعضی آدما دارن خودشونو گم میکنن و عده ای هم دارن خودشونو شاید پیدا میکنن..
عده ای هم خیال میکنن دارن خودشونو پیدا میکنن ...
راستی منم دنبال یه دوست خوبم !!!
یکی که بی نهایت زیبا  باشه از نظر زیبایی ظاهری ... زیبایی اخلاقی ...
زیبایی معنوی ... زیبایی روحی  ...
شما اگه پیداش کردین نشونی شو به منم بدین ...
تا بعد ... این مطلب ادامه داره ...
پینوشت
: اولا تا چند وقت میخوام از دوست حرف بزنم ... از دوست یابی ...
از نوع دوستی هامون ... از بهترین دوستت ...
دوست داشتم نظر تو رو هم بدونم – راستی تو بهترین دوستت کیه ؟
آیا پیداش کردی ؟
والسلام
یالطیف


نوشته شده در جمعه 87/3/31ساعت 5:48 صبح توسط بامعرفت نظرات ( ) |

بسم رب المهدی
راستش چند وقت پیش یه کتابی به دستم رسید که داستانک های جالبی توش بود .
اون موقع خیلی بهش ور نرفتم و گذاشتمش کنار – اما حالا که صاحبش اومده تا بگیردش گفتم بد نیست
به نیم نگاهی بهش بندازم ،
دیدم جالبه – از دوستم خواستم که اندکی بیشتر این کتاب دستم باشه .
و میخوام گاهی اوقات برا تنوع هم که شده یکی از اون داستانک ها رو براتون بزارم .
داستانک امروز :
 کیک بهشتی مادر بزرگ
پسر کوچکی برای مادر بزرگش توضیح میدهد که چگونه همه چیز ایراد دارد : مدرسه ، خانواده ، دوستان و...
مادر بزرگ که مشغول پختن کیک است ، از پسر کوچولو می پرسد که کیک دوست دارد ؟
و پاسخ پسر کوچولو البته مثبت است .
- روغن چطور ؟
- نه!
- و حالا دو تا تخم مرغ .
- نه مادر بزرگ !
- آرد چی ؟ از آرد خوشت می آید؟ جوش شیرین چطور ؟
- نه مادر بزرگ ! حالم از همه شان به هم میخورد.
- بله ، همه ی این چیز ها به تنهایی بد به نظر میرسند . اما وقتی به درستی با هم مخلوط شوند ، یک کیک خوشمزه درست می شود . خداوند هم به همین ترتیب عمل میکند . خیلی از اوقات تعجب میکنیم که چرا خداوند باید بگزارد ما چنین دوران سختی را بگزرانیم . اما او می داند که وقتی همه ی این سختی ها را به درستی در کنار هم قرار دهد ، نتیجه همیشه خوب است . ما تنها باید به او اعتماد کنیم ، در نهایت همه ی این پیشامد ها با هم به یک نتیجه ی فوق العاده می رسند        
هفده داستان کوتاه ِ کوتاه - از نویسندگان ناشناس

پینوشت : دعا کنیم همیشه با خدا و در راهش باشیم .
آنگاه که دوست داری کسی به یادت باشه به یاد من باش که من همیشه به یاد توام . از طرف بهترین دوست شما ؛ خدا - آیه 152 / بقره
برام خیلی ویژه دعا کنین .
یالطیف


نوشته شده در دوشنبه 87/3/20ساعت 5:25 عصر توسط بامعرفت نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Pars Skin