سفارش تبلیغ
صبا ویژن























هفته ی پنجم دوستی من وخدا...

 

خدایا...نیستی؟کجایی؟آخر چرا همیشه قایم می شوی؟چی می شد اگه دیدنی بودی؟اونوقت همه باور می کردند که هستی اونوقت شاید همه مومن می شدند.این طوری که خیلی بهتر بود...

اما انگار تو دوست داری مخفی باشی.دوست داری همه دنبالت بگردند.شاید برای همین است که  اسمت باطن است.اما می دانی تعجب من از چیست؟از اینکه هر وقت می گویند هو الباطن،هوالظاهر هم می گویند.خدایا مگر می شودکه تو هم باشی وهم  نباشی.هم همه جا باشی وهم هیچ جا نباشی...

خدایا به این جاها که میرسم دیگرمعنی اش را نمی فهمم.

خدایا گاهی اوقات تو چقدر سختی.

دوست عزیز:

 

تا حالا اتفاقی برایت پیش امده که خدارا در آن حس کنی؟حضورش را لمس کنی ورد پای روشنش راببینی وبگویی :خدایا با اینکه نیستی با اینکه به نظر نمی آیی اما چقدر هستی ،چقدر معلومی چقدر واضح ومشخصی...

یک کمی فکر کن یادت که آمد ماجرا را برای خدا بنویس.


نوشته شده در جمعه 87/6/29ساعت 3:43 صبح توسط نظرات ( ) |

هفته ی چهارم دوستی من وخدا....

 

همه خسته می شوند همه می خوابند حتی پرنده ها و درختها. ما آدم ها هرکاری هم که بکنیم آدمیم.،خوابمان می گیرد باید بخوابیم گرسنه امان می شود آب می خواهیم و هوا وهزارتا چیز دیگر.وای که ما چقدر چیز احتیاج داریم.

فقط تویی که هیچ وقت هیچ چیز نمی خواهی، فقط تویی که به هیچ چیزاحتیاج نداری.نه خسته می شوی نه می خوابی شب ها که همه می خوابند مطمئنم که تو بیداری  و مواظب دنیایی.چشم هایم را که می بندم  دلم شور نمی زند خاطرم جمع است می دانم که هستی بالا سر همه چیز وهمه جا...

خیالم راحت است چون همه چیز روبه راه است چون تو روبه راهش میکنی ،برای اینکه تو خدایی یک خدای بزرگ بی نیاز...

 

دوست عزیزم:

فکرش رابکن.اگر خدا هم می خوابید اگر خدا هم مجبور بود یک وقتهایی چشمش راببندد اگر خدا هم خسته میشد و لازم بود استراحت کند آن وقت چی می شد؟

تا حالا به سرت زده نصفه شب وقتی همه خوابیده اند حتی مورچه ها و گنجشکها تو یکی بلند شوی و با خدا درددل کنی.اگر چنین تجربه ای داری می توانی آن را بنویسی...

 

برگرفته از کتاب نامه های خط خطی اثر عرفان نظر آهاری


نوشته شده در جمعه 87/6/22ساعت 5:25 عصر توسط نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5      >
Design By : Pars Skin