سلام
اي آنکه تنزه جمالت دل هاي عارفان را جلاي اشتياق مي بخشد.
آتش عشقت را در خرمن وجودم بيافکن، تخم دوست داشتنت را گلدان دلم بکار، سبزينه ي محبت ات رادر برگ هاي به زردي گراييده وجودم بدوان.
خدايا ! من عشق به تو را هم از تو مي خواهم، و عشق به عاشقان تو را و عشق به هر کاري که مرا به تو نزديک کند.
خدايا ! عشقت را در دلم انداز، و عشق به اوليائت را، و عشق به جاده ي منتهي به سوي تو را و عشق به علامات راهنماي به سوي تو وعشق به زائران تورا و عشق به زاهدان راه تو.
خدايا ! مرا چشمي ده که فقط گريان تو باشد و سينه اي که فقط سوزان تو.
خدايا ! خودت را معشوق ترين من قرار بده و مرا عاشق ترين خويش.
خدايا ! چشم جوببارک عشق مرا به تماشاي دريايت روشني ده. مباد که دل من اسير جز تو شود و پيشاني قلبم برخاک محبت ديگري بسايد.
خدايا ! نکند که روي از من بتابي و نشود که نگاه حيرانم را منتظر بگذاري.
اي پاسخ دهنده و اي اجابت کننده !
اي گل بخشش ديگران از گلزار تو !
اي باغبان رحمت !