مشهد - بلوار طبرسی - یکی از روز های ماه رمضان - ساعت حدودا 3 بامداد
ایستاده بودم منتظر تاکسی تا برم حرم .
- حرم...حرم...
کسی وای نمی ایستاد. تا اینکه یکی ایستاد .
سوار شدم . قیافه ش میخورد روحانی باشه . چون از این لباسای بلند روحانی ها داشت .
موقع رسیدن به حرم . میخواست ماشین رو پارک کنه ، رو کرد به من و گفت اگه ماشین برا برگشت نیست من هستم ، الانم برا اینکه وقتتون تلف نشه شما برین به زیارتتون برسین . من باید دنبال جای پارک بگردم .
از رفتارش خوشم اومد . او کسی نبود جز حجت الاسلام نظافت .
پینوشت :
1- کاش بقیه هم یک ذره از این روحیه ها تو وجودشون بود . اونم وقتی یه خورده اسمشون در میره.
2- راستی حدود 12 روز از ماه گذشت و ما هنوز تو غفلت خود سردر گم هستیم . برا خودم و خودتون موقع سحر و افطار زیاد دعا کنین .
3- برا تنهاترین سردار در لحظه های قشنگ این روزها هم حتما دعا کنین . اللهم عجل لولیک الفرج
یالطیف
| Design By : Pars Skin |
نویسندگان وبلاگ :
علیرضا (@)[5]
این روزها ، آدمها سرشان شلوغ است . کسی حوصله خدا را ندارد. کسی حال او را نمی پرسد . کسی برایش نامه نمی نویسد . اما ما می خواهیم این کار را بکنیم ، حالش را بپرسیم . ما می خواهیم چیزی برایش بنویسیم . ساعتهایمان را با او تقسیم کنیم ، ثانیه هایمان را هم . بارالها عاشقت در فکر توست روز و شب همواره او را ذکرتوست ای خوش آنروزی که دل دیوانه وار همچُنان پروانه گردد مست یار
