شیطان از انتشار لیلی می ترسد خدا به شیطان گفت : لیلی را سجده کن . شیطان غرور داشت ? سجده نکرد . خدا گفت : سجده کن چرا که من چنین می خواهم . شیطان سجده نکرد . سر کشی کرد و رانده شد ? و کینه ی لیلی را به دل گرفت . شیطان قسم خورد که لیلی را بی آبرو کند و تا واپسین روز حیات ? فرصت خواست . خدا مهلتش داد . اما گفت : نمی توانی ? هرگز نمی توانی ?. لیلی دردانه ی من است . قلبش چراغ من است و دستش در دست من . گمراهی اش را نمی توانی ? حتی تا واپسین روز حیات . شیطان می داند لیلی همان است که از فرشته بالاتر می رود . و می کوشد بال لیلی را زخمی کند . عمریست شیطان گرداگرد لیلی می گردد . دستهایش پر لز حقارت و وسوسه است . او بدنامی لیلی را میخواهد . بهانه ی بودن تنها همین است . می خواهد قصه ی لیلی را به بی را هه کشد . نام لیلی ? رنج شیطان است . شیطان از انتشار لیلی می ترسد . لیلی عشق است و شیطان از عشق واهمه دارد . ع.نظر آهاری هوالرحمن خدا مشتی خاک را برگرفت . می خواست لیلی را بسازد ، از خود در او دمید . و لیلی پیش از آنکه با خبر شود ، عاشق شد . سالیانیست که لیلی عشق می ورزد . لیلی باید عاشق باشد . زیرا خدا در او دمیده است و هرکه خدا در او بدمد ، عاشق می شود ... لیلی نام تمام دختران زمین است؛نام دیگر انسان. خدا گفت : به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید . آزمونتان تنها همین است : عشق . و هر که عاشق تر آمد ، نزدیکتر است . پس نزدیکتر آیید ، نزدیکتر ... عشق کمند من است . کمندی که شما را پیش من می آورد. کمندم را بگیرید . و لیلی کمند خدا را گرفت ... خدا گفت : عشق فرصت گفتگوست . گفتگو با من . با من گفتگو کنید. و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد . لیلی هم صحبت خدا شد. خدا گفت : عشق ، همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند. و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند... (عرفان نظر آهاری)
Design By : Pars Skin |