هفته ی یازدهم دوستی من وخدا... گاهی وقتها فکر می کنم که دعا کردن چه چیز خوبیست.اگر دعا نبود زندگی چقدر سخت می شد.خدای من این خیلی مهم است همین که تو اجازه دادی که صدایت کنیم.و خیلی چیزها را از تو بخواهیم توی خیال من دعا مثل طناب است وقت دعا احساس می کنم طنابت را گرفته ام ودارم میایم بالا. همینش قشنگ است مگر نه؟بالا امدن از طناب تو.اما خدایا.من با همین حرف های خودم دعا می کنم با زبان خودم.اینجوری خیلی راحتترم.مطمئنم که تو هم منظورم را می فهمی.اولها فکر می کردم زبان تو عربی است.پس دعاهای من هم باید عربی باشد.سختم بود و کم دعا می کردم یا فقط از روی دعاهای دیگران دعا می کردم.راستش انها را فقط روخوانی می کردم.البته انها دعاهای خیلی خوبی بود.و من خیلی چیزها از خواندنشان یاد گرفتم.اما حالا چند وقتی است که بیشتر خودم دعا می کنم.خدایا ازت ممنونم که به ما اجازه دادی دعا کنیم. دوست خوبم... به آیه (بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا) بیشتر فکر کن. چرا خدا هیچ شرطی برای اجابت دعا قائل نمی شود جز اینکه اورا صدا کنیم؟ مثل اینکه می خواهد همه ی دعاهارا اجابت کند.تو چه فکر می کنی؟ تو با چه زبانی دعا می کنی؟ راستی اصلا دعا یعنی چه؟
Design By : Pars Skin |