هفته ی هجدهم دوستی من وخدا..... شما را به بدو نیک چنانکه باید وشاید می آزماییم. انبیا/35 هروقت که اتفاقی می افتد یک اتفاق تلخ و ناجور هر وقت که حسابی توی لک می روم و از ته دل آه می کشم یا از کوره در می روم و دادوبیداد راه می اندازم مادرم می گوید :کم نیاور،جلو خدا آبروریزی نکن اینها همه اش امتحان است. آن وقت است که واقعا لجم می گیرد و می گویم مگر اینجا هم مدرسه است؟مگر خانه ی ما جلسه ی امتحان است؟ خدایا اصلا نمی فهمم تو چرا باید این این قدر سر به سر ما آدم ها بگذاری.چرا نمیگذاری آدم ها زندگی اشان را بکنند؟اصلا این همه امتحان به چه درد می خورد؟ فکرش را که می کنم می بینم زندگی بدون امتحان چه زندگی قشنگ و بی دلهره ای می شد اما تو دلت نمی خواهد زندگی قشنگ و بی دلهره باشد. از همه بدتر اینکه من اصلا نمی دانم چه چیزهایی جزء سوالات امتحانی هست و چه چیزهایی نیست.نمی دانم وقت امتحاناتت چقدر است؟اصلا منابع سوالات امتحانی تو از کجاست؟تو از چی امتحان می گیری؟ وای که چقدر زندگی کردن سخت است.آ ن هم با این همه امتحان. اما خدایا کاشکی می شد تغییری در رفتارت بدهی .باور کن اگر امتحان را حذف کنی آدم هایت را خیلی خوشحال کرده ای. دوست عزیز...... تو هم از امتحان های خدا دلخوری؟به نظر تو چرا خدااز آدم ها امتحان می گیرد؟دنیای بدون امتحان واقعا چه جوردنیاییست؟ راستی تو می دانی خدا از چه منابعی سوال طرح می کند؟ تازه ترین امتحانی که خدا از تو گرفته چه بوده؟؟؟ برگرفته از کتاب نامه های خط خطی اثر عرفان نظرآهاری
Design By : Pars Skin |