سفارش تبلیغ
صبا ویژن























جوان ، خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت:
ببخشید آقا  می تونم یه کمی به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم ؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود ،
مثل آتشفشان از جا در رفت. میان بازار و جمعیت یقه جوان را گرفت ،
عصبانی طوری که رگ گردنش بیرون زده بود ، او را به دیوار کوفت و فریاد زد :

مردیکه عوضی ، مگه خودت ناموس نداری. 
............( به دلیل زشت بودن فحشی که داد آنرا سانسور کردیم)
خجالت نمی کشی ؟!...

جوان، اما خیلی آرام ، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و
عکس العملی نشان دهد ، همانطور مودبانه و متین ادامه داد:

خیلی عذر می خوام ، فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی بشین.
دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل
از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ...حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.

مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود،
آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...



منبع : وبلاگ پسرک چوپان


نوشته شده در پنج شنبه 90/6/17ساعت 10:6 صبح توسط بامعرفت نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin