هفته ی چهارم دوستی من وخدا.... همه خسته می شوند همه می خوابند حتی پرنده ها و درختها. ما آدم ها هرکاری هم که بکنیم آدمیم.،خوابمان می گیرد باید بخوابیم گرسنه امان می شود آب می خواهیم و هوا وهزارتا چیز دیگر.وای که ما چقدر چیز احتیاج داریم. فقط تویی که هیچ وقت هیچ چیز نمی خواهی، فقط تویی که به هیچ چیزاحتیاج نداری.نه خسته می شوی نه می خوابی شب ها که همه می خوابند مطمئنم که تو بیداری و مواظب دنیایی.چشم هایم را که می بندم دلم شور نمی زند خاطرم جمع است می دانم که هستی بالا سر همه چیز وهمه جا... خیالم راحت است چون همه چیز روبه راه است چون تو روبه راهش میکنی ،برای اینکه تو خدایی یک خدای بزرگ بی نیاز... دوست عزیزم: فکرش رابکن.اگر خدا هم می خوابید اگر خدا هم مجبور بود یک وقتهایی چشمش راببندد اگر خدا هم خسته میشد و لازم بود استراحت کند آن وقت چی می شد؟ تا حالا به سرت زده نصفه شب وقتی همه خوابیده اند حتی مورچه ها و گنجشکها تو یکی بلند شوی و با خدا درددل کنی.اگر چنین تجربه ای داری می توانی آن را بنویسی... برگرفته از کتاب نامه های خط خطی اثر عرفان نظر آهاری
Design By : Pars Skin |