سفارش تبلیغ
صبا ویژن























هفته ی اول دوستی من وخدا:

خدایا من همانی هستم که وقت وبی وقت مزاحمت می شوم، همانی که وقتی دلش می گیردو بغضش می ترکد می آیدسراغت .من همانیم که همیشه دعاهای عجیب وغریب می کند وچشمهایش را می بندد و می گوید:(من این حرفها سرم نمی شود باید دعایم را مستجاب کنی)

همانی که گاهی لج می کند وگاهی خودش را برایت لوس می کند،همانی که نماز هایش یک در میان قضا می شود و کلی روزه ی نگرفته دارد.همانی که بعضی وقتها پشت سر مردم حرف می زند وگاهی بدجنس می شود البته گاهی هم خودخواه گاهی هم دروغگوحالا یادت آمد من کی هستم؟


امیدوارم بین این همه آدمی که داری بتوانی من یکی را تشخیص بدهی.البته می دانم که مرا خیلی خوب می شناسی تو اسم مرا می دانی.می دانی کجا زندگی می کنم وبه کدام مدرسه می روم تو حتی اسم تک تک معلم های مرا می دانی تو می دانی من چند تا لباس دارم وهر کدامشان چه رنگیست اما.....


خدایا؛اما من هیچ چی از تو نمیدانم هیچ چی که دروغ است.چرا یک کمی می دانم.اما این یک کمی خیلی کم است.راستش من این دفتر را برای  همین خریده ام.آخر می دانی من مدتهاست که میخواهم چیزی برایت بنویسم.البته من همیشه باتوحرف زده ام باز هم حرف می زنم.اما راستش چند وقتی است که چند تا تصمیم جدید گرفته ام.دوست دارم عوض بشوم.دوست دارم بزرگ بشوم.دوست دارم بهتر باشم.من یک عالم سوال دارم.سوال هایی که هیچ کس جوابش را بلد نیست.دوست دارم تو جوابم را بدهی...


نمی دانم شاید من اصلا هیچ سوالی  ندارم ومی خواهم تو سوال های جدیدی به من یاد بدهی.اما باید قول بدهی کمکم کنی..قول می دهی؟؟؟


راستی یادت باشد این دفتر یک راز است خدا،راز من وتو.خواهش میکنم درباره ی این دفتر به کسی چیزی نگو حتی به مادرم.


وحالا تو ای دوست خوبم...


از یک جایی سر صحبت با خدارا باز کن یک کم از خودت برایش بگو.درست است که خدا تورا خوب می شناسداما عیبی هم ندارد خودت را به او معرفی کنی.راستی


 

تو چه برنامه ای داری؟میخواهی به خدا چه بگویی؟چه می خواهی در این دفتر برایش بنویسی؟؟؟
----------------------------------------------
برگرفته از کتاب نامه های خط خطی - نوشته عرفان نظر آهاری


نوشته شده در یکشنبه 87/5/27ساعت 12:0 عصر توسط نظرات ( ) |

بسم رب المهدی
سلام
چند وقت بود نبودم که بنویسم ... خلاصه به خوبی خودتون ببخشین ...
بعدشم قراره برم یه جایی که شاید دیگه بنده حقیر نتونم بنویسم ... و
زحمت نوشتن وب رو ، یکی دیگه متحمل میشه ...
دعا میکنم و دعا کنین موفق بشه ... یکی از اصفهان قراره بیاد براتون
مطلب بنویسه ... از رفقای اینترنتیمونه که با صحبتی که باهاشون کردیم
قرار شد بیاد کار کنه ... برای خدا هم کار کنه ...
البته منم هر وقت بتونم یه سری میزنم ...
شاید این آخرین مطلبم باشه ... شاید ...
راستی ...
جمعه یعنی یک غروب غصه دار ...
اینم از مطلب ما:
حیات ما ...مفت

 رشد ما...مفت

زندگی ما...مفت

کمال ما ...مفت

ادراک ما...مفت

عشق ما...مفت

داشته های ما...مفت

نداشته های ما...مفت

وصال های ما...مفت

جدایی های ما ...مفت

رسیدن های ما...مفت

نرسیدن های ما ...مفت

طبیعت ما...مفت

ماورا طبیت ما...مفت

عقل ما...مفت

ملایک ما...مفت

پیامبران ما...مفت

خدای ما...مفت

سنگهای ما...مفت

گنجشکهای ما...مفت!!!

همه چی مفت...

ما هم مفتخور....اما طلبکار!!!
---------------------------------------------------------------------------------
منبع : سایت جهانی ایلگاد
................................................
پینوشت : خلاصه اینکه حلالمون کنین ، با همه بدی ها مون بالاخره ما هم رفتنی شدیم ...


نوشته شده در جمعه 87/5/18ساعت 7:57 عصر توسط بامعرفت نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5      >
Design By : Pars Skin