سفارش تبلیغ
صبا ویژن























هفته ی یازدهم دوستی من وخدا...

 

گاهی وقتها فکر می کنم که دعا کردن چه چیز خوبیست.اگر دعا نبود زندگی چقدر سخت می شد.خدای من این خیلی مهم است همین که تو اجازه دادی که صدایت کنیم.و خیلی چیزها را از تو بخواهیم توی خیال من دعا مثل طناب است وقت دعا احساس می کنم طنابت را گرفته ام ودارم میایم بالا.

همینش قشنگ است مگر نه؟بالا امدن از طناب تو.اما خدایا.من با همین حرف های خودم دعا می کنم با زبان خودم.اینجوری خیلی راحتترم.مطمئنم که تو هم منظورم را می فهمی.اولها فکر می کردم زبان تو عربی است.پس دعاهای من هم باید عربی باشد.سختم بود و کم دعا می کردم یا فقط از روی دعاهای دیگران دعا می کردم.راستش انها را فقط روخوانی می کردم.البته انها دعاهای خیلی خوبی بود.و من خیلی چیزها از خواندنشان یاد گرفتم.اما حالا چند وقتی است که بیشتر خودم دعا می کنم.خدایا ازت ممنونم که به ما اجازه دادی دعا کنیم.

دوست خوبم...

به آیه (بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا) بیشتر فکر کن.

چرا خدا هیچ شرطی برای اجابت دعا قائل نمی شود جز اینکه اورا صدا کنیم؟

مثل اینکه می خواهد همه ی دعاهارا اجابت کند.تو چه فکر می کنی؟

تو با چه زبانی دعا می کنی؟ راستی اصلا دعا یعنی چه؟


نوشته شده در شنبه 87/8/11ساعت 3:38 عصر توسط نظرات ( ) |

روایتی از روز دختران

برداشت اول :
صدایم زد ...توجهی نکردم ... دوباره صدایم زد ... این بار سرش فریاد  کشیدم : مگر نمی بینی دستم بند است ؟ - جوابی نداد . کارم که تمام شد به سراغش رفتم ... از روی میز برداشتمش و قفل صفحه کلیدش را باز کردم ...
چه عجب یکی هم یاد ما کرد . پیامک اومده . نمدونم چطور بعد از این همه مدت سارا خانوم هنوز ما رو به خاطر داره . آخه سوم دبیرستان که بودیم با هم همکلاس بودیم .
ولی از اون موقع به بعد ندیدمش حتی صداش رو هم نشنیدم .
پیامکش رو باز کردم ...چه جالب ... راستشو بخوای جا خوردم .
چه خوب میشه یه تماس بگیرم باهاش حالشو بپرسم .

برداشت دوم : راستی فهمیدی چی فرستاده بود . اصلا یادم نبود امروز روز دختران است .
فرستاده بود ( حیف است که زنان و دختران آنقدر خود را کوچک ببینند که خود را حراج نگاه های دزدان کنند ... راستی روز ملی دختران مبارک عزیزم .)

برداشت سوم : شماره اش رو گرفتم ...اولش مشغولی می زد ... نمی دونم شایدم در دردسترس نبود . ساعتی بعد دوباره شماره اش را گفتم ...
- سلام چطوری دختر ؟ از این ورا ؟
سارا : علیک سلام خوشگله چه عجب یاد فقیر فقرا کردی ! تحویل نمی گیری !
- ما تحویل نمی گیریم – شما رفتی و ما رو فراموش کردی . از اون موقع تا حالا حتی یک زنگ هم نزدی ؟
* خلاصه یه کمی با هم گپ تلفنی زدیم .
دعوتم کرد خونه شون . قرار شد بعد از ظهری یه سری برم پیشش.
برداشت چهارم : نرسیده به چهارراه بهار ترمز زدم ...دسته گلی براش خریدم ...خونه شون تو بزرگمهر بود ( همون که میگه چه عجب یاد ما فقیر فقرا کردی ) چهارراه بزرگمهر پیچیدم سمت راست – نبش کئچه دوم دیدم یه خانم چادری دم در خانه ای  ایستاده ...خدای من اینکه ساراست . راستشو بخوای سوم دبیرستان دو تایی مون مانتویی بودیم .
منو بگو داشتم از تعجب شاخ در میاوردم . پریدم پایین . حتی یادم رفت دزگیر رو بزنم .
سارا: سلام . نمی خوای ماشین رو قفل کنی ؟
- چرا ! اینقدر ذوق زده شدم که نمی دونم چه باید بکنم .
اصلا می دونی چند وقته ندیدمت . حالا من بی معرفتم تو چرا دختر ؟
سارا : غفلت کردم خواهری . ببخش . حالا بیا تو کلی حرف داریم برا گفتن .

برداشت پنجم :  گفتم : اینجا خونتونه ؟
سارا : آره . دو سالی میشه که ازدواج کردم . با علی . نیگاش کن اونم عکسش.
- اوه . چه خوش تیپ هم هست . مثل خودت خوشگله !
سارا : خب خانوم خوشگله از خودت بگو ؟ البته بنده جویای احوالات شما از آزیتا بودم .

- جدی میگی .
سارا : آره . دروغم چیه .
* یه سری حرف هایی بین من و سارا رد وبدل شد که یه جورایی خصوصی اند .


برداشت ششم : موقع خداحافظی یه هدیه  بزرگ بهم داد و گفت تا خونه نرسیدم بازش نکنم .
کلی خوشحال بودم و ازش تشکر کردم و راه افتادم. تو راه کلی با کاغذ کادوی هدیه م کشتی گرفتم .

گویا پارچه ای چیزی باشه .
وقتی رسیدم خونه مامان هنوز بر نگشته بود. بابا هم که خودت می دونی رفته انگلیس .
رفتم تو اتاقم و کادو ام رو باز کردم .

برداشت هفتم : اصلا باور کردنی نبود – ولی چقدر خوش سلیقه است این سارا خانوم .
فکر میکنی چی بود ؟
یه چادر ایرونی که اندام نما نبود + یه مقنعه شیک لبنانی .
یه نامه هم بینشون بود .
نامه رو برداشتم و باز کردم .
" سلام سمیرا جون
پیامکی که زدم یادته . به همین خاطر و اینکه امروز روز میلاد حضرت معصومه(س)  و روز ملی دخترانه
، چون خیلی دوستت داشتم یکی از بهترین هدایا را برات خریدم .
سعی کن ازش خوب استفاده کنی .
چون میدونستم شاید اولین بارت باشه که می خوای چادر سرت کنی از نوع ایرونی ش رو خریدم برات .
. راستی راستی روز ملی دختران هم مبارک .
امیدوارم بتونیم خانوم فاطمه معصومه (س) را الگوی خود قرار داده و جزو نمونه ترین دختران باشیم .
                                                                                دوست دارت سارا                "


پیوست : راستی روز ملی دختران بر همه دختران مسلمون بویژه اون دسته از دخترایی که الان دارن این صفحه شیشه ای رو می بینن مبارک .                    یالطیف
خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد ... پس بیاییم خودمان را فقط و فقط برای او زیبا کنیم .


نوشته شده در جمعه 87/8/10ساعت 10:49 عصر توسط بامعرفت نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Pars Skin